هوش مصنوعی:
این متن یک شعر ستایشآمیز است که به مدح و توصیف یک حاکم عادل و مهربان میپردازد. در این شعر، از عدالت، شفقت، و تأثیر مثبت این حاکم بر جهان و مردم سخن گفته میشود. همچنین، به نقش او در برقراری آرامش و رفاه اشاره شده و از او به عنوان فردی یاد میشود که جهان را از ظلم پاک کرده و به عدالت و صلح رسانده است.
رده سنی:
16+
این متن به دلیل استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم عمیق ادبی و تاریخی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل معانی و ظرافتهای ادبی آن ممکن است برای کودکان دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح وزیر
صاحب عادل وزیر شاه معظم
صدر خجسته پی عزیز مکرم
سرور عالم که هست از نیت نیک
عالمیانرا بشفقت پدر و عم
خرم و خوش باش کز قبل اوست
پیش ممالک مرفه و خوش و خرم
تا سوی در غم نشاط کرد و خرامید
شد در غم بسته بر نواحی در غم
در غم چون بادیه شده ز غم آب
گشت چو دریا پر آب و رفت همه غم
تا که بدر غم نیامد او بتماشا
در غمیانرا جز آب دیده نشدنم
هست کنون بیم آن کز آب فراوان
در غم پنهان شو چو یونان در یم
بر همه عالم موفق است بتیمار
شفقت او پرورنده همه عالم
آدمئی نیست گر عنایت او نیست
آدمیانرا مگر وصی شد از آدم
خلق گریزنده و رمیده و طان
باز بعدل وی آمدند فراهم
نام عمر زنده کرد و داد بگسترد
نام ستم کرد از نهاد جهان کم
سرور هر محفل است و صاحب عادل
چون سر هر سال هست ماه محرم
دهر بجز بر رضای او نکند کار
بخت بجز بر مراد او نزند دم
تا نبود خط و کلک کار گشایش
شغل همه عالم است مشکل و مبهم
مصلحت شاه و لشکری و رعیت
بر قلم او مفوض است و مسلم
در خور انگشت اوست خاتم دولت
عیش ابد نقش بر نگینه خاتم
تا حرم کعبه معظم را هست
حرمت بر آستانهای مقدم
باد بحرمت سرای دولت عالیش
چون حرم کعبه شریف معظم
دولت او باد تا قیامت عالی
حکم روانش همیشه نافذ و محکم
تا که جهانست او همی . . . باد
نافذ فرمان و فخر دوده آدم
صدر خجسته پی عزیز مکرم
سرور عالم که هست از نیت نیک
عالمیانرا بشفقت پدر و عم
خرم و خوش باش کز قبل اوست
پیش ممالک مرفه و خوش و خرم
تا سوی در غم نشاط کرد و خرامید
شد در غم بسته بر نواحی در غم
در غم چون بادیه شده ز غم آب
گشت چو دریا پر آب و رفت همه غم
تا که بدر غم نیامد او بتماشا
در غمیانرا جز آب دیده نشدنم
هست کنون بیم آن کز آب فراوان
در غم پنهان شو چو یونان در یم
بر همه عالم موفق است بتیمار
شفقت او پرورنده همه عالم
آدمئی نیست گر عنایت او نیست
آدمیانرا مگر وصی شد از آدم
خلق گریزنده و رمیده و طان
باز بعدل وی آمدند فراهم
نام عمر زنده کرد و داد بگسترد
نام ستم کرد از نهاد جهان کم
سرور هر محفل است و صاحب عادل
چون سر هر سال هست ماه محرم
دهر بجز بر رضای او نکند کار
بخت بجز بر مراد او نزند دم
تا نبود خط و کلک کار گشایش
شغل همه عالم است مشکل و مبهم
مصلحت شاه و لشکری و رعیت
بر قلم او مفوض است و مسلم
در خور انگشت اوست خاتم دولت
عیش ابد نقش بر نگینه خاتم
تا حرم کعبه معظم را هست
حرمت بر آستانهای مقدم
باد بحرمت سرای دولت عالیش
چون حرم کعبه شریف معظم
دولت او باد تا قیامت عالی
حکم روانش همیشه نافذ و محکم
تا که جهانست او همی . . . باد
نافذ فرمان و فخر دوده آدم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱ - در مدح حسام الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳ - در مدح سعدالملک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.