هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد فراق و دوری از معشوق سخن می‌گوید. شاعر از غم عشق، نبود شادی وصل، و تنهایی می‌نالد و آرزو می‌کند که معشوق به او توجه کند. همچنین، از ناجنس‌ها و دوستان ناسازگار شکایت دارد و امیدوار است روزی دل معشوق نرم شود. در پایان، از زلف معشوق به عنوان دزد دل یاد می‌کند و فریاد می‌زند که در روز سختی، فریادرسی نخواهد بود.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند غم و تنهایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹ - ایدوست

ما را ز غم عشق تو ای دوست، بس آخر
آن شادی وصل تو کجا رفت پس آخر

وصل تو ز من رفت و پس وی نگرانم
گر باز نگردد نکند روی پس آخر

داریم هوا و هوس وصل تو در سر
جاوید نمانند هوا و هوس آخر

هم با من بیچاره به یک حجره درآئی
گردد دل تو نرم به گفتار کس آخر

یکروز نیاید که یکی یار موافق
با تو نفسی صدق زند بی مگس آخر

وز صحبت ناجنس خسان دست بداری
تا چند بود صحبت ناجنس و خس آخر

گر عمر من از دهر به جز یک نفسی نیست
با تو به همان یک نفسم هر نفس آخر

هرگز بر من بی دگری راه ندانی
ره رفت نداند بر موئی جرس آخر

ای زلفک تو دزد و دل من عسس او
آن دزد به دست آرد یک شب عسس آخر

فریاد رسم گویی یک روز به جانت
چون کار به جان آمد، فریادرس آخر
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸ - لعبت بدیع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰ - عشق و بهار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.