۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴ - خواهی بوفا گوش بتا خواهی کین توز

بنمود بمن روی نگارین خود امروز
دلبند من آن کرد که مه روی کله دوز

در آرزوی روی نگاریش بدم دی
آن آرزوی دینه من راست شد امروز

می تافت به کف رشته و می دوخت به سوزن
ترک کله آن روی چو روی گل نوروز

من شسته به نظاره و انگشت همی گز
آب از مژه بگشاده و غلطان شده چون کوز

گفتم که ایا با تو دلم چون قد تو راست
چون زلف تو شد پشت من اندر غم تو کوز

چندین غم تو خوردم و ناز تو کشیدم
از عشق من و ناز خود آگاه نئی نوز

پیدا نتوانست جواب سخنم داد
از شرم برافروخت دو رخسار دل افروز

پیروزه نگین خاتم از انگشت بمن داد
یعنی که شود عاقبت کار تو پیروز

من بر سر میدان تو گردانم چون گوی
خواهی به وفا کوش بتا خواهی کین توز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - لعبت نخجیری چشم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵ - چون گل نوروز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.