۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶ - در هجو شاعری

بس ریش گاوی ای خر زنار منطقه
ای قلیه و کباب تو خوک محنقه

خر . . . ل و خربفائی نه عقل و نه خرد
اندر سرت بخر دله ای و بخر بقه

یک خر مخوانمت که یکی کاروان خری
کرد آخرت پر از علف کفر و زندقه

سالار بار مطران مهمرد جاتلیق
قسیس بار بر نه و ابلیس بدرقه

قوت و غذای باب تو و عم و خال تو
زاجال و از تکسک و جرایات و معسقه

آن احمقی که میرک سینا و جا حظ اند
اندر مقابل تو حجی و هنبقه

با عارف کواره و قاضی ز احمقی
اندر قمار خانه بتفضیل و تفرقه

کردی گرو دو بالش . . . نرا بر حقه سیم
با ریش همچو بسر نهالین و مرفقه

کر گشت گوش یا بر زان گاه کودکیست
ز آورد و برد میره دیلم بشقشقه

آوردت از رزان و بحمام برد و باز
وندر کفت نهاد حمام مطوقه

با آنچنان حماقت گوئی که شاعرم
سوگند خور که نیست مرا قول تو نقه

سوگند چون خوری بطلاق سه گانه خور
تا من شوم حلال گر آن مطلقه

کان قحبه را ز غبغبه بوق کام کس
اندر فتد چو حلق کبوتر به بقبقه

این هجو را جواب گو ار مرد شاعری
ای تو و شعرت از در محراق و محرقه

ورنه برو به . . . ن زن خویش پای پای
ای خر مادرت بسر خر مخرقه

تا بود هست نزد حکیمان روزگار
احکام شاعری و قوافی مغلقه

در هیچ وزن و قافیه بر طبع سوزنی
ابواب هجو تو نخوهد شد مغلقه

تا شرط شغل سوزن و سوزنگری بود
آخر همی بمثقبه اول بمطرقه

بادا ترا بمطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه فرق بمثقب مشقشقه

خر را چو بت گرفت بمیرد باتفاق
ای هجو من ترا چو تب تیره محرقه

هرگز نطاق هجو تو نگشایم از قلم
تا زنده باشی ای خر زنار منطقه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵ - لکلک بچه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.