۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷ - در هجو مؤید

مؤید ای فلکت دایه وار پرورده
به زیر سایه دیوار نابرآورده

ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامه تو
بروز سرخ و سپید و شب سیه چرده

رمه رمه بز و بزغاله کبود و سیاه
بمرغزار فرو دین بر تو پرورده

بشاهنامه ناگفته برز خامه تو
دو صد هزار سوار است نقش ناکرده

بمطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش
هزار بره ناپخته هست ناخورده

گمان برم که بزراقی و بجلدگری
ز کلک سنگ و گهر را تراش و بشکرده

تراش کرده بود آرزوی زر دو هزار
درست و نیمه برون از قراضه و خرده

شبی بخفتی از غایت تنعم و ناز
بهفت بستر بر پشت گاو گسترده

بدرد خاست کمرگاه و پشتت از پیری
که بستر زبرین بوی بود آغرده

بخواب درهم از آنروی بر خیال و امید
زری خریدی بر جای باش ده مرده

بموری زر تو مرغکی برون آمد
سرش بلعلی همچون عروس در پرده

دو . . . ایه کرد و بلغده شد و هم اندر حال
شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده

ز خواب جستی و گفتی زهی مبارک زر
که خمره خمره ازو می کشند بر غرده

هجات گفتم کز کاهلی و دون کاری
سیه گلیمی چون هندوان نو برده

غلام کنجد کاکی و قبسهای تنگ
رهی بچهره جانانی و لب کرده

چو چیزکی بکف آری بپوش و بستر کن
کفن سپید کن ای زشت زنده و مرده

ز روی طیبت گفتم بزرگواری کن
جواب گوی بطیبت مشو دل آزرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶ - در هجو شاعری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸ - در هجو قوامی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.