۴۵۴ بار خوانده شده

غزل ۹۷

تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست

با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
کز من و جان منش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
من خریدار، گرت جنس دل آزاری هست

گرد زنجیر به مژگان ادب پاک کند
آنکه در قید کسش ذوق گرفتاری هست

ما به دامان تو نازیم که پاکست چو گل
ورنه در شهر بسی لعبت بازاری هست

شکر جورش کن و خشنودی او جو وحشی
که درازست شب حسرت و بیداری هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۹۶
گوهر بعدی:غزل ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.