۳۲۲ بار خوانده شده

غزل ۹۹

از عرض نیازم چه بلا بی‌خبرش داشت
آن ناز نگه دزد که پاس نظرش داشت

فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم
صیاد ز مرغان دگر بسته ترش داشت

بلبل گله می‌کرد ز گل دوش به سد رنگ
گل بود که هر دم به زبان دگرش داشت

این عشق بلائیست، شنیدی که چها دید
یعقوب که دل در کف مهر پسرش داشت

بر هر که شنیدم که غضب کرد زمانه
دیدم که به زندان تو بیداد گرش داشت

این طی مکان بین که ز هر جا که برون تاخت
وحشی نگران بود و سر رهگذرش داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۹۸
گوهر بعدی:غزل ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.