هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تناقض درونی خود سخن می‌گوید؛ از یک سو دلش هوای سفر دارد و از سوی دیگر، یار را در نظر دارد. او از گذشت فصل گل و خزان چمن می‌گوید، اما بهار را در نظر دارد. شاعر از ذوق نقل و باده برای تلخ‌کامی می‌پرسد و آرزوی همیشگی خود را سفر می‌داند. او از شیرینی صحبت پرویز و تلخی باده و نقل یاد می‌کند و به دلبستگی شیرین به جوی شیر اشاره دارد. در پایان، شاعر از تفاوت کام خود و یارش سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین، اشاره‌هایی به مفاهیمی مانند باده و تلخ‌کامی وجود دارد که برای مخاطبان جوان‌تر مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۱۵

گذشت موسم گل لیک یار جلوه‌گرست
چمن خزان شد و ما را بهار در نظرست

به دل هوای سفر دارم و ندارم پای
بس است، آرزوی من همیشه در سفرست

ز نقل و باده چه ذوقست تلخ‌کامی را
که باده خون دل و نقل، پارة جگرست

به جوی شیر چه دلبستگی‌ست شیرین را
که شیرِ صحبت پرویز قسمت شکرست

عجب که کام من از یار رو دهد فیّاض
که کام من دگر و کام یار من دگرست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.