۳۴۰ بار خوانده شده

غزل ۱۰۵

ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت

لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت
ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت

پیش دست و قبضه‌ات میرم که خوش مردم کش است
در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت

تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند
شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت

وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست
نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.