۴۰۵ بار خوانده شده

غزل ۱۰۷

تو منکری ولیک ، به من مهربانیت
می‌بارد از ادای نگاه نهانیت

میرم به ملتفت نشدن های ساخته
وان طرز بازدیدن و تقریب دانیت

یک خم شدن ز گوشهٔ ابروی التفات
آید برون ز عهدهٔ صد سر گرانیت

نازم کرشمه را که صدم نکته حل نمود
بی‌منت موافقت و همزبانیت

شادی التفات تو کارم تمام کرد
بادا بقای عمر تو و زندگانیت

ای شاهباز دوری ما از تو لازمست
گنجشک را چه زهرهٔ هم آشیانیت

جنبیدت این هوس ز کجا ای نهال لطف
کی اوفتاد رغبت میوه فشانیت

من از کجا و این همه نوباوهٔ امید
یارب که بر خوری ز درخت جوانیت

شاخ گلی کجاست بدین پاک دامنی
بیهوده سالها نکنم باغبانیت

صد نوبهار را ز تو آبست و رنگ و بو
دارد خدا نگاه ز باد خزانیت

وحشی پیاله گیر که دیگر حریف تست
کز خم به شیشه رفت می شادمانیت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.