۳۱۹ بار خوانده شده

غزل ۱۱۲

خوش نیست هرزمان زدن از جور یار داد
ورنه ز دست تست مرا سد هزار داد

شد یار و غیر و داد قرار جفا به ما
یاران نمی‌توان به خود اینها قرار داد

رفت وز دست اهل تظلم عنان کشید
داد از عنان کشیدن آن شهسوار داد

آن ترک ظلم پیشه دگر می‌رود که باز
از خلق برخاست بر سر هر رهگذار داد

وحشی تو ظلم دیده و آن ترک تند خوست
ترسم که سر زند ز تو بی‌اختیار داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۱۱
گوهر بعدی:غزل ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.