هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حسرت و درد عشق سخن می‌گوید. شاعر از ناکامی‌های عشقی، بی‌قراری و دوری از معشوق شکایت دارد و به مفاهیمی مانند ایمان، دین و وسوسه‌های شیطانی نیز اشاره می‌کند. تصاویری مانند خضر، سلیمان، گلستان و بیابان به کار رفته‌اند که بر جنبه‌های نمادین و عرفانی شعر تأکید دارند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای نوجوانان کم‌سال دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین برخی اشارات به مفاهیم دینی و فلسفی ممکن است برای سنین پایین نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۷۸

کس جان ز زخم خنجر مژگان نمی‌برد
تا زهر چشم یار به درمان نمی‌برد

شب نیست کز چکیدة مژگانم آسمان
از دامنم ستاره به دامان نمی‌برد

جز خضر خطّ یار که سیراب لعل اوست
یک تشنه ره به چشمة حیوان نمی‌برد

کو بخت آنکه گوشة دامن کند شکار
دستی که ره به سوی گریبان نمی‌برد!

گل بیقرار نالة پرواز بسته‌ایست
داغم که کس قفس به گلستان نمی‌برد

چون دادِ دل ز جلوة دیوانگی دهد
مجنون من که ره به بیابان نمی‌برد!

تا صبح خاطر سر زلفش مشوّش است
یک شب مرا که خواب پریشان نمی‌برد

من چون کنم که بر سر بازار وصل دوست
کس دین نمی‌ستاند و ایمان نمی‌برد!

در هر دم است صد خطرم در کمین دین
ایمان زاهدست که شیطان نمی‌برد

داند زبان مور سلیمان من ولی
این مور ره به بزم سلیمان نمی‌برد

فیّاض التفات عزیزان چه شد که هم
یک جذبه از قمم به صفاهان نمی‌برد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.