۳۰۹ بار خوانده شده

غزل ۱۲۰

به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد

نهادست از نکویانش بسی غمهای ناخورده
ازین خونخوار مردم هر که غمخواری طمع دارد

سحر گل خنده می‌زد بر شکایت گوییی بلبل
که این نادان مگر کز ما وفاداری طمع دارد

گناه گل فروشان چیست گو بلبل بنال از خود
که یکجا بودن از یاران بازاری طمع دارد

هوای باده ، ساقی ساده، صاف عشرت آماده
کسی مست است وحشی کز تو هشیاری طمع دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.