هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد دوری از معشوق و ناتوانی در بیان احساساتش می‌گوید. او از بی‌تفاوتی دیگران نسبت به رنج‌هایش شکایت دارد و عشق بی‌پایان خود را توصیف می‌کند، حتی اگر این عشق به نابودی او بینجامد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و روان‌شناختی است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۳۷

جدا از کوی او شوقم گل و گلشن نمی‌داند
دلم ذوق تپیدن، دیده‌ام دیدن نمی‌داند

نیارم گفت حال خویش پنداری درین کشور
کسی درد دل ناگفته فهمیدن نمی‌داند

گهی در دیده جا دارد، گهی در سینة تنگم
ولی آن خرمن گل جای در دامن نمی‌داند

تو ای شاخ گل ایمن باش اگر در دامنم باشی
که دستِ خوبه حسرت کرده، گل چیدن نمی‌داند

ادای کنج چشم از من کسی بهتر نمی‌فهمد
زبان گوشة ابرو کسی چون من نمی‌داند

در آب دیده خواهد مرد یا در آتش سینه
دل عاشق به مرگ خویشتن مردن نمی‌داند

به بویی قانعم فیّاض از گلزار وصل او
که این مور از ضعیفی دانه از خرمن نمی‌داند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.