هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و فراق سخن میگوید و از درد دوری از معشوق و ناتوانی در دیدار او مینالد. شاعر از آرزوهای برآوردهنشده، امیدهای از دست رفته و زیباییهای نادیده سخن میگوید. تصاویری مانند خضر، چشمة حیوان، دریای سراب، و غنچه به کار رفتهاند تا احساسات شاعر را بیان کنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۴۳۲
آن شوخ که بیخواب و خمارش نتوان دید
در خواب به آغوش و کنارش نتوان دید
ای خضر ترا چشمة حیوان، که مرا هست
دریای سرابی که کنارش نتوان دید
خونگرمی گل میکشدم سوی چمن لیک
نشتر به جگر ریزی خارش نتوان دید
ساغر همه چیزش خوش و زیباست ولیکن
این هست که لب بر لب یارش نتوان دید
در غنچه نهانست گلم با که توان گفت!
دارم چمنی، لیک بهارش نتوان دید
در وادی امیّد به خضری نرسیدیم
این بادیه جز گردِ سوارش نتوان دید
فیّاض بشو چهرة دل از همه امیّد
این آینه در زنگ غبارش نتوان دید
در خواب به آغوش و کنارش نتوان دید
ای خضر ترا چشمة حیوان، که مرا هست
دریای سرابی که کنارش نتوان دید
خونگرمی گل میکشدم سوی چمن لیک
نشتر به جگر ریزی خارش نتوان دید
ساغر همه چیزش خوش و زیباست ولیکن
این هست که لب بر لب یارش نتوان دید
در غنچه نهانست گلم با که توان گفت!
دارم چمنی، لیک بهارش نتوان دید
در وادی امیّد به خضری نرسیدیم
این بادیه جز گردِ سوارش نتوان دید
فیّاض بشو چهرة دل از همه امیّد
این آینه در زنگ غبارش نتوان دید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.