۵۹۹ بار خوانده شده

غزل ۱۳۶

به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد
زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است
بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست
که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد

از آن روایی بازار کم عیارانست
که در میان محک امتحان نمی‌باشد

اگر به من نشوی مهربان درین غرضیست
کسی به خلق تو نامهربان نمی‌باشد

به عالمی که منم منتهای غصه مپرس
که قطع مدت و طی زمان نمی‌باشد

زبان به کام مکش وحشی از فسانهٔ عشق
بگو که خوشتر ازین داستان نمی‌باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۵
گوهر بعدی:غزل ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۱/۹/۱۰ ۲۳:۰۹

به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد

گل شکفته درین بوستان نمی‌باشد

خروش سیل حوادث بلند می‌گوید

که خواب امن درین خاکدان نمی‌باشد

به هر که می‌نگرم همچو غنچه دلتنگ است......

این غزل صائب تبریزی با این غزل وحشی هماهنگ و هموزن می باشد.