۳۶۰ بار خوانده شده

غزل ۱۳۷

دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود

دی که میمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود

بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان
آنچنان می‌شد که گویا از همه بیگانه بود

آن نصیحتها که می‌کردیم اهل عشق را
این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود

قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست
اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود

سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی
عشق بر هر دل که زد آتش چو من دیوانه بود

وحشی از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست
کاین می مرد افکن امشب تا لب پیمانه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۳۶
گوهر بعدی:غزل ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.