هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق یار رنج می‌برد. شاعر از بی‌نصیبی، خاکساری و افتادگی خود می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که از حال و روز او نپرسند. او خود را سایه‌ای تحت‌الشعاع زلف یار می‌داند و از اعتبار و غبار خود به عنوان نمادهای فروتنی یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و رنج عشق ممکن است برای کودکان قابل‌درک نباشد.

شمارهٔ ۴۶۱

عاشق یاریم اما نام یار ما مپرس
بی‌نصیبان دیاریم از دیار ما مپرس

بحر مالامال دردیم و ز ساحل بی‌نصیب
ما که پا تا سر میانیم از کنار ما مپرس

عشق ما را خاک کرد و خاک ما بر باد داد
بر مزار ما بیا اما مزار ما مپرس

ما ز تاب افتاده‌ایم از آب و تاب ما مگو
ما ز کار افتاده‌ایم از کار و بار ما مپرس

در تنزّل زیر بار سایة خود مانده‌ایم
اعتبار ما ببین و ز اعتبار ما مپرس

سایه پروردان زلف شاهد بخت خودیم
روز ما را دیده‌ای از روزگار ما مپرس

عمرها فیّاض گرد کوی جانان بوده‌ایم
خاک ما را سرمه ساز و از غبار ما مپرس
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.