هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و هجران می‌نالد و از ناتوانی خود در تحمل این رنج سخن می‌گوید. او احساس تنهایی و گم‌شدگی می‌کند و از فریادرسی می‌خواهد که به دادش برسد. شاعر از حالتی حیران و سرگردان سخن می‌گوید و خود را در وادی عشق و جنون توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۴۶۲

رحمش نمی‌آید به من چندانکه می‌سوزم نفس
من تنگ‌تر سازم نفس او تنگ‌تر سازد قفس

من خود فتادم از نفس، یکم دم نگفتی ناله بس
مردم من ای فریادرس، فریادرس، فریادرس

در هجر آن روی چو مه و زیاد آن زلف سیه
در دیده می‌غلتد نگه در سینه می‌پیچد نفس

کس خود نمی‌داند کیم حیران چنین بهر چیم
من آنکه بودم خودنیم، چون من مبادا هیچ‌کس

من رهروی‌ام ناتوان وامانده‌ای از کاروان
افتاده دور از همرهان، گم کرده آواز جرس

آن چین زلف مشک بیز آن کاکل مرغوله ریز
بسته است بر من در گریز این راه پیش آن راهِ پس

در وادی عشق و جنون در من نمی‌گیرد فسون
از خانه کی آید برون، ترسد اگر دزد از عسس!

هر چند در فقر و فنا هستم غریب و بی‌نوا
با کس ندارم التجاوز کس ندارم ملتمس

از بس که نالیدی چونی و ز بس که جوشیدی چو می
کشتی تو ما را، تا به کی! فیّاض بس فیّاض بس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.