هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی، تنهایی و آرزوهای بلند خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که تلاش‌هایش بی‌ثمر مانده و کسی به درد و دل‌هایش گوش نمی‌دهد. با وجود این، هنوز امید و آرزوهایی در دل دارد، اما شرم و ترس مانع از بیان آن‌ها می‌شود. شاعر از وضعیت خود ناراضی است و احساس می‌کند در قفس گرفتار شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، موضوعات غم‌انگیز و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۵۵۵

ندید کشتِ‌ امل قطره‌ای ز جوی کسم
به آب آینه رو شست چهرة هوسم

نسیم بوی گلی تازه بر مشامم زد
به احتیاط بگیرید رخنة قفسم

فغان که شیونم آخر به گوش کس نرسید
میان قافله گم گشت نالة جرسم

به دست کوتهم اندیشة بلندی هست
هوای جلوة عنقاست در پر مگسم

هزار مطلب سر بسته در دلم گر هست
ولی ز شرم طلب تنگ می‌شود نفسم

کلاه گوشة فقرم به فرق ارزانی
کزو به دولت جاید هست دسترسم

گذشت تیغ وی از ننگ خون من فیّاض
قبول شعله نگردید مشت خار و خسم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.