هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و اندوه خود می‌گوید که مانند داغ لاله بر چشمش نشسته است. بوی گل او را پریشان کرده و در آغوش باغ جای نمی‌گیرد. گل امیدش به مرهمی برای دردهایش تبدیل شده است. او از دشمنی درد با درمان می‌گوید و ترس از گمگشتگی دارد. شب‌هایش مانند پروانه و بلبل در بزم است، اما از دیر آمدن و پایان عمر می‌ترسد. او احساس می‌کند که چیزی برایش باقی نمانده و سایبانی از پر زاغ بر سرش است. در نهایت، از لطف و بخشش هما (نماد خوشبختی) می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده مانند 'داغ لاله'، 'مرهم سبل'، و 'هما' نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۵۶۱

ز داغ لاله چشم آمد به داغم
ز بوی گل پریشان شد دماغم

گل امید از بالندگی‌ها
نگنجد تنگ در آغوش باغم

چه خصمی بود بادردم دوا را
که مرهم شد سَبَل در چشم داغم

درین گمگشتگی ترسم که گیرند
ز آواز پر عنقا سراغم

شبم پروانه بلبل بود در بزم
که کرد این روغن گل در چراغم؟

تو دیر آیی و ترسم بادة عمر
نمی‌باقی نماند در ایاغم

چه منت از هما فیّاض کز بخت
به سر بس سایبان پرِّ زاغم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.