هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و پراحساس، بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بی‌قراری اوست. شاعر از اسکندر و آیینهٔ اسکندری به عنوان نمادهایی برای عقل و هنر یاد می‌کند، اما خود را در غبار عشق گم‌شده می‌بیند. او از آتش عشق می‌سوزد و از ترس آنکه آه و دودش جهان را فراگیرد، هراسان است. عشق در این شعر به عنوان نیرویی یکسان‌کنندهٔ وجود و نیستی توصیف می‌شود و شاعر بی‌طاقتی و بی‌قراری را جزئی جدایی‌ناپذیر از عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهٔ عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶۴۰

اسکندرم دستور من عقل هنر فرسود من
آیینة اسکندری جان غبارآلود من

تا کی نهد بر آتشم چون عود و من دم در کشم
ترسم بگیرد چرخ را یک باره آه و دود من

تا از غبار کوی او آرایش خود کرده‌ام
خورشید حسرت می‌برد بر روی گردآلود من

دلّاک هستی نرخ من چندان که می‌گیرد بلند
عشق تو یکسان می‌خرد بود من و نابود من

رامند وحش و طیر اگر بر صوت داودی چرا
رم می‌کند وحشیّ من از نغمة داود من!

عشقست و در عالم همین بیتابی و بی‌طاقتی
طاقت، زیان گر می‌شود در عاشقی‌ها، وسد من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.