هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که بر اهمیت عشق، گذرایی عمر، فرصتهای زندگی و ضرورت عمل به موقع تأکید دارد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق بیقید، بیاعتباری دنیا، ضرورت ترک علایق و استفاده از فرصتهای زودگذر سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بیاعتباری دنیا و ترک علایق ممکن است برای سنین پایینتر نامفهوم یا ناخوشایند باشد.
شمارهٔ ۶۷۱
دعوت عشق است اینکه بار نیابی
عزّت عشق اینکه اعتبار نیابی
تا به کف عشق، بیهراس چو منصور
سر ننهی، پای تختِ دار نیابی
لنگر کشتیِّ دل، شکستن کشتی است
ترسم اگر نشکنی قرار نیابی
وصلِ کنار آفتِ سفینة موجست
راه همان به که برکنار نیابی
ترک علایق کنون بکن که جوانی
دجله چو پرتر شود گذار نیابی
راه برو پیش از آنکه راه ببندند
کار بکن پیش از آنکه کار نیابی
توسن عمر این چنین که رام تو کردند
حیف درین دشت اگر شکار نیابی
فرصت عمرت سوار سرعت برقست
یک دو نفس گرد این سوار نیابی
دل ندهد نور با وجود علایق
آینه روشن درین غبار نیابی
سایة راحت مجو ز بوتة دنیا
این گل بیخار را ز خار نیابی
با تو بگویم حقیقت نظر عقل
گرد ببینی ولی سوار نیابی
نقد تو گیرد عیار اگر دو سه روزی
در کف این ناکسان عیار نیابی
اهل هوس تا به خویش بار دهندت
در صف مردانِ عشق بار نیابی
چشم بد روزگار در پی زخمست
در نظر آن به که اعتبار نیابی
کار کن امروز اختیار که فردا
در کف خود هیچ اختیار نیابی
یار طلب پیش از آنکه در همه عالم
یار بگویی و هیچ یار نیابی
رنگ هوس بیوفاست به که چو فیّاض
در کف دست خود این نگار نیابی
عزّت عشق اینکه اعتبار نیابی
تا به کف عشق، بیهراس چو منصور
سر ننهی، پای تختِ دار نیابی
لنگر کشتیِّ دل، شکستن کشتی است
ترسم اگر نشکنی قرار نیابی
وصلِ کنار آفتِ سفینة موجست
راه همان به که برکنار نیابی
ترک علایق کنون بکن که جوانی
دجله چو پرتر شود گذار نیابی
راه برو پیش از آنکه راه ببندند
کار بکن پیش از آنکه کار نیابی
توسن عمر این چنین که رام تو کردند
حیف درین دشت اگر شکار نیابی
فرصت عمرت سوار سرعت برقست
یک دو نفس گرد این سوار نیابی
دل ندهد نور با وجود علایق
آینه روشن درین غبار نیابی
سایة راحت مجو ز بوتة دنیا
این گل بیخار را ز خار نیابی
با تو بگویم حقیقت نظر عقل
گرد ببینی ولی سوار نیابی
نقد تو گیرد عیار اگر دو سه روزی
در کف این ناکسان عیار نیابی
اهل هوس تا به خویش بار دهندت
در صف مردانِ عشق بار نیابی
چشم بد روزگار در پی زخمست
در نظر آن به که اعتبار نیابی
کار کن امروز اختیار که فردا
در کف خود هیچ اختیار نیابی
یار طلب پیش از آنکه در همه عالم
یار بگویی و هیچ یار نیابی
رنگ هوس بیوفاست به که چو فیّاض
در کف دست خود این نگار نیابی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.