هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و غزلگونه، به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق میپردازد. شاعر از جمال و زیبایی معشوق سخن میگوید، از عشق بیپاسخ و رنجهای ناشی از آن شکایت میکند و به تغافل و بیاعتنایی معشوق اشاره دارد. همچنین، مفاهیمی مانند عشق، جفا، ناز، استغنا، و حسرت در این شعر به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه پیچیده، احساسات عمیق و گاه دردناک است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات به جفا و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۲ - مطلع دوم
در چمن پیش لبت وا نشد ار غنچه رواست
که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست
می تواند به دلم شیوه استغنا داد
آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست
دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق
تو جفایی که کنی عذر مرا باید خواست
می توان چاره ناز تو به استغنا لیک
نگذارد به خودم دل، چه کند عشق بلاست
مایل جنگی و از طرز نگه معلوم است
تشنه خونی و از رنگ تغافل پیداست
رو ترش کردنت از ناز برد غصه ز دل
گره چین جبینت گره عقده گشاست
نه همین حسرت پیکان تو در دل گره است
در دل از جوهر شمشیر توام آبله هاست
گفته ای در حق من حرف رقیب است صواب
این صوابی است که در سرحد اقلیم خطاست
جرم اگر خواستن تست گنه کار بسی است
این قدر فرق میان هوس و عشق چراست؟
روزی از خوان غمم هیچ مکرر نرسد
که مرا مادر طالع همگی نادره زاست
پرده چشم گر از گریه گشاید شاید
که نگاه تو ز کار دل من پرده گشاست
منت نیش غمم بر دل و جان بسیارست
که به عشق تو مرا چهره داغی آراست
عرض حسن تو ز تکرار مطالع غرض است
مهر هر روز در اقلیم دگر جلوه نماست
که ز سامان جمال تو چمن تنگ فضاست
می تواند به دلم شیوه استغنا داد
آنکه سر تا قدمت را به تغافل آراست
دلبران عذر ستم خود طلبند از عشاق
تو جفایی که کنی عذر مرا باید خواست
می توان چاره ناز تو به استغنا لیک
نگذارد به خودم دل، چه کند عشق بلاست
مایل جنگی و از طرز نگه معلوم است
تشنه خونی و از رنگ تغافل پیداست
رو ترش کردنت از ناز برد غصه ز دل
گره چین جبینت گره عقده گشاست
نه همین حسرت پیکان تو در دل گره است
در دل از جوهر شمشیر توام آبله هاست
گفته ای در حق من حرف رقیب است صواب
این صوابی است که در سرحد اقلیم خطاست
جرم اگر خواستن تست گنه کار بسی است
این قدر فرق میان هوس و عشق چراست؟
روزی از خوان غمم هیچ مکرر نرسد
که مرا مادر طالع همگی نادره زاست
پرده چشم گر از گریه گشاید شاید
که نگاه تو ز کار دل من پرده گشاست
منت نیش غمم بر دل و جان بسیارست
که به عشق تو مرا چهره داغی آراست
عرض حسن تو ز تکرار مطالع غرض است
مهر هر روز در اقلیم دگر جلوه نماست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - مطلع سوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.