هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف فصل بهار و جشن نوروز میپردازد که با آمدن ولیعهد شاه همراه است. طبیعت با گلها و گوهرها آراسته میشود و نوروز به عنوان نمادی از شادی و بخشش از سوی شاه توصیف میشود. همچنین، شعر به ستایش شاه و ولیعهد و تأثیر مثبت آنها بر ملک و مردم اشاره دارد. عناصر طبیعت مانند گلها، پرندگان و کوهها به زیبایی توصیف شدهاند و فضایی شاد و پرنشاط را به تصویر میکشند.
رده سنی:
15+
این شعر به دلیل استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی پیچیده و مفاهیم عمیق فرهنگی و تاریخی، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل آن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و زمینههای فرهنگی آن دارد.
شمارهٔ ۳۹ - وله
نوروز در رکاب ولیعهد کامگار
از ره رسید و سود جبین نزد شهریار
فصل بهار و وصل ولیعهد شاه را
گل ریخت در یمین و گهر ریخت در یسار
زین وصل شد کنار ملک مرز نارون
زآن فصل شد حدود جهان پر ز لاله زار
نوروز گوئی از ملک امسال شرم داشت
ز اطوار برد و ابر سیاه سپید کار
افتاد در رکاب ولیعهد زان سبب
تا وی شود شفاعتش از شاه خواستار
چونانکه عفو کس طلبند از خدا رسل
او نیز خواست عفو وی از ظل کردگار
اینک بشکر مرحمت شاه سبز بخت
نوروز سبز کرده همه دشت و کوهسار
بر دست شاخ بسته ز پیروزه دستبند
در گوش غنچه کرده ز یاقوت گوشوار
بنشین بزیر سرو و بچم بر فراز کوه
بشنو ز شاخ گلبن و بگذر بمرغزار
یکسو فغان صلصل و یک سو خروش کبگ
یکسو نشید بلبل و یک سو نوای سار
نبود کسی که می نخورد موسمی چنین
ور گوئیم که هست بود از جنون فگار
نی نی ز مهر شاه و ولیعهد اهل ملک
مستند آنچنان که ندارند می بکار
از آن پدر مدارج تا جست سرفراز
وز این پسر معارج تخت است پایدار
از آن پدر بایوان هر هوشیار مست
وز این پسر بمیدان هر مست هوشیار
از آن پدر دوچار زیاران همه رها
وز این پسر رهای ز دشمن همه دوچار
از ره رسید و سود جبین نزد شهریار
فصل بهار و وصل ولیعهد شاه را
گل ریخت در یمین و گهر ریخت در یسار
زین وصل شد کنار ملک مرز نارون
زآن فصل شد حدود جهان پر ز لاله زار
نوروز گوئی از ملک امسال شرم داشت
ز اطوار برد و ابر سیاه سپید کار
افتاد در رکاب ولیعهد زان سبب
تا وی شود شفاعتش از شاه خواستار
چونانکه عفو کس طلبند از خدا رسل
او نیز خواست عفو وی از ظل کردگار
اینک بشکر مرحمت شاه سبز بخت
نوروز سبز کرده همه دشت و کوهسار
بر دست شاخ بسته ز پیروزه دستبند
در گوش غنچه کرده ز یاقوت گوشوار
بنشین بزیر سرو و بچم بر فراز کوه
بشنو ز شاخ گلبن و بگذر بمرغزار
یکسو فغان صلصل و یک سو خروش کبگ
یکسو نشید بلبل و یک سو نوای سار
نبود کسی که می نخورد موسمی چنین
ور گوئیم که هست بود از جنون فگار
نی نی ز مهر شاه و ولیعهد اهل ملک
مستند آنچنان که ندارند می بکار
از آن پدر مدارج تا جست سرفراز
وز این پسر معارج تخت است پایدار
از آن پدر بایوان هر هوشیار مست
وز این پسر بمیدان هر مست هوشیار
از آن پدر دوچار زیاران همه رها
وز این پسر رهای ز دشمن همه دوچار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸ - وله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰ - وله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.