۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶ - وله

خیز ای آیینه‌رخ می آر با صد طنطنه
کاینک از آب آورد دی چون سکندر آینه

ساغری خور زآب رز بیهوده در قاقم مخز
کز خزافزونست رز را طمطراق و طنطنه

روزن دل سازسد از شیشه آب رزان
سود ندهد در خزان از شیشه سد روزنه

ایمن و ایسر منه منقل که باید در شتا
باده بر میسره آتش رخی در میمنه

در حقیقت دهر اکنون شد بمیخواران بهشت
کز ستبرق فرش بینی دشت و کوه و دامنه

چیست خرگاه و بنه در برف ران اسب شکار
یک صراحی می به از هفتاد خرگاه و بنه

خسروی جام از سیاوش خون منه یکدم تهی
خاصه در اسفند و بهمن ویژه در بهمنجنه

در تصنع ابر را بین کز بخارات زمین
آورد سیماب و زو سیمین نماید امکنه

گوئی از این زیبق افشانی صناعت کرده کسب
از صنیع الدوله ابن اعتماد السلطنه

آن خداوندیکه از ادراک نغز و هوش مغز
فخرها دارد زمان شخص او بر ازمنه

خوی بامردی گرفته ذاتش اندر عهد مهد
مشنو این مجبول مردی بگذرد زان شنشنه

ای تو بعد از فرض حق در کارشه نشناخته
روز را از هفته هفته زمه مه از سنه

آری اینسان چاکری باید ملک را مست امر
نه کسی کز فرط لهو آرد بدور دن دنه

در غنائی فکر محتاجان خلاف آنکه گفت
سیر را نبود غم از آسیب حال گرسنه

وقت حلمت گرچه از موری کشی سختی ولیک
گاه خشمت یال دزدد شیر دشت ارژنه

تا زند دور آفتاب اندر بروج آسمان
آسمانت آستان و آفتابت مدخنه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵ - وله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷ - وله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.