هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، دوری، لطف و ستم سخن می‌گوید. او از نگاه معشوق، بزم عاشقان و تفاوت رفتار با دیگران و خودش صحبت می‌کند. شاعر از معشوق می‌خواهد که یا همه چیز را ویران کند یا همه چیز را آباد نگه دارد و از بی‌رحمی و ستم نیز گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ستم و بی‌رحمی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.

غزل ۲۳۹

تن اگر نبود ز نزدکان چو شد گو دور باش
دیده در وصل است پا از بزم گو مهجور باش

در نگاهی کان به هر ماهی کنی آنهم ز دور
سهل باشد گو عنایت گونه منظور باش

یک نگاه لطف از چشم تو ما را می‌رسد
گو کسی کاین نیز نتواند که بیند کور باش

بزم بدمستان عشق است این به حکمت باده نوش
ساقی مجلس شود هم مست و هم مخمور باش

لطف با اغیار و کین با ما تفاوت از کجاست
با همه هر نوع می‌باشی به یک دستور باش

سیل بی لطفی همین سر در بنای ما مده
خانهٔ ما یا همه ویرانه یا معمور باش

کار ما و کار وحشی پیش تیغت چون یکیست
گو دلت بی رحم و بازوی ستم پر زور باش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۳۸
گوهر بعدی:غزل ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.