۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

ای شمع سوی خانه ی من بی طلب بیا
هنگام صبح اگر نتوانی به شب بیا

اسباب عیش بهر تو آماده کرده ام
چون گل گشاده روی تبسم به لب بیا

چین از جبین چو گردن مینا به طاق نه
در دست جام باده به عیش و طرب بیا

رم کرده عقل و هوش ز من ایستاده اند
شوخی مکن به صحبت من با ادب بیا

از سیدای خویش چه پرهیز می کنی
هان ای طبیب سوختم از تاب و تب بیا!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.