۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

فلک گردباد ره کاروانت
زمین گرد نعلین سرو روانت

خضر برگ سبزی ز گلزار جودت
مسیحی بود شبنم بوستانت

مراد از شب لیلة القدر باشد
نشان از دو گیسوی عنبرفشانت

چو شمع است پیوسته ورد زبانم
سر من فدای تو و خاندانت

شب از کوچه گردان زلف سیاهت
بود صبح شمع سر پاسبانت

کشم پا ز دامن شوم در سراغت
شمارند شاید ز دامن کشانت

چه خوش روز باشد که مانند خورشید
سر خود کنم فرش بر آستانت

چه حد سیدا را که وصف تو گوید
قلم را زبان شق شده از بیانت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.