۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

پیمانه یی که باده ندارد شکستنیست
دستی که نیست مصدر ایجاد بستنیست

زلفی که صرف شانه کند عمر کنده به
دامی که صید زنده نگیرد گسستنیست

امروز رخت خود بنه ای خضر ره در آب
چون عاقبت برهنه ازین جوی جستنیست

در گوش غنچه باد سحر آمد و بگفت
در هر دلی که بوی وفا نیست خستنیست

دیدم تو را به غیر و گرفتی کناره یی
یعنی که روز سرد به کنجی نشستنیست

در دیده یی که غیر کند خانه کور به
چشمی که سرمه دان شود آن چشم بستنیست

جستم علاج داغ دل خود ز سیدا
گفتا صبور باش که زین درد رستنیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹ - قطعه از غزل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.