هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به زیباییهای طبیعت، عشق، و احساسات انسانی میپردازد. در آن از عناصری مانند آفتاب، گل، بلبل، و صحبت با پیران یاد شده است. همچنین، مفاهیمی مانند جدایی، غم، و ستایش زیباییهای جهان نیز در آن دیده میشود.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و ادبی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۳۱
شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست
سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست
زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را
ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست
به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست
ز غنچه های چمن چون جرس فغان برخاست
کدام لاله رخ آهنگ بوستان کردست
که گل خزان شد و بلبل ز آشیان برخاست
کمان ابروی او را که بوده است استاد
به هر دلی که خدنگش نشست جان برخاست
شبی که قافله را شد نگار من رهبر
زمین چو گرد به دنبال کاروان بر خاست
مروتی که به هم بود اهل عالم را
کشیده تیغ به یکبار از میان برخاست
شنید خصم به هر جا کلام رنگینم
بسان غنچه گل مهر از دهان برخاست
نشین به صحبت پیران و تازه رو بر خیز
که آفتاب ز بزم فلک جوان برخاست
ز همنشینی تو سیدا شکفت چو گل
به خانه یی که تو باشی نمی توان برخاست
سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست
زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را
ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست
به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست
ز غنچه های چمن چون جرس فغان برخاست
کدام لاله رخ آهنگ بوستان کردست
که گل خزان شد و بلبل ز آشیان برخاست
کمان ابروی او را که بوده است استاد
به هر دلی که خدنگش نشست جان برخاست
شبی که قافله را شد نگار من رهبر
زمین چو گرد به دنبال کاروان بر خاست
مروتی که به هم بود اهل عالم را
کشیده تیغ به یکبار از میان برخاست
شنید خصم به هر جا کلام رنگینم
بسان غنچه گل مهر از دهان برخاست
نشین به صحبت پیران و تازه رو بر خیز
که آفتاب ز بزم فلک جوان برخاست
ز همنشینی تو سیدا شکفت چو گل
به خانه یی که تو باشی نمی توان برخاست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.