۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۷

دوران تمام گشت اثر بر فلک نماند
شد داغ کهنه و به نمکدان نمک نماند

از چشم زرشناس بصارت وداع کرد
امروز امتیاز به سنگ محک نماند

برکنده ام ز پست و بلند جهان امید
از کوه لاله رفت و به دریا سمک نماند

کوتاه کرد سبزه زبان از حدیث آب
از نیش خواهشی به لب جوی ارگ نماند

محراب همچو شیخ در آمد به جستجوی
آسایشی که بود به ملک و ملک نماند

رفتیم بهر دیدن ارباب جاه دوش
در چشم انتظاریی ما مردمک نماند

ما را ز حرص اهل طمع نفس کشته شد
از دست این گروه در این شهر سگ نماند

ای سیدا شکست مرا سد آرزو
اکنون برای آمد یأجوج شک نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.