هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی، ناامیدی و دوری از شادی سخن می‌گوید. او به دنبال آرامش و سایه‌ای برای پناه است، اما آن را نمی‌یابد. همچنین، از آزادی و استقلال خود دفاع می‌کند و از وابستگی به دیگران دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و تنهایی نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارند.

شمارهٔ ۲۹۱

سرمه در چشمی نمی بینم که خاموشم کند
باده از جامی نمی نوشم که مدهوشم کند

می کشم خمیازه همچون هاله شبها تا به روز
چرخ شاید ماهرویی را در آغوشم کند

کرده ام چون سرو نام خود به آزادی علم
کیست چون سنبل غلام حلقه در گوشم کند

می روم تنها به هر سو ترک بدمستی کجاست
دل ز دست من رباید غارت هوشم کند

مدتی بودم گل خندان به بزم روزگار
نیستم غمگین اگر گلچین فراموشم کند

در چمن گلها ز بی برگی به خود درمانده اند
نیست سروی در گلستان سایه بر دوشم کند

باده یی بودم که آب سرد بر من ریختند
آتشی اکنون نمی یابم که در جوشم کند

می خورد ای سیدا طامع ز گردون نیش ها
بر امید آنکه روزی صاحب نوشم کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.