هوش مصنوعی: این شعر از بی‌اعتباری هنر و هنرمندان در روزگار کنونی سخن می‌گوید. شاعر افسوس می‌خورد که ارزش‌های اصیل مانند هنر، سخاوت و فضیلت‌های اخلاقی جای خود را به ظواهر و بی‌هنری داده‌اند. او از ناپایداری و ناعادلانه بودن جهان شکایت دارد و یادآور می‌شود که از گذشتگان جز اندوه و خاطره‌ای تلخ چیزی باقی نمانده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم انتقادی نسبت به جامعه و ارزش‌های اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه کافی از زندگی اجتماعی دارد. همچنین ممکن است برخی از اشارات تلخ و ناامیدانه برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۹۳

در عهد ما رواج به اهل هنر نماند
امروز آبروی به لعل و گهر نماند

پروانه رفت نشاء پرید و قدح شکست
از شمع یادگار به جز چشم تر نماند

از هیچ خانه یی نبرآمد صدای جود
در روزگار ما ز کریمان اثر نماند

رحمی به ساکنان گلستان که می کند
ای باغبان به مرغ چمن بال و پر نماند

گردون سفله بی هنران را رواج داد
از بس که اعتبار به صاحب هنر نماند

نگرفت خون ناحق پروانه شمع را
فیضی به گریه شب و آه سحر نماند

رفتند سیدا به صد افسوس اهل جاه
بر سر از این کلاه به جز دردسر نماند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.