۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۳

در عهد ما رواج به اهل هنر نماند
امروز آبروی به لعل و گهر نماند

پروانه رفت نشاء پرید و قدح شکست
از شمع یادگار به جز چشم تر نماند

از هیچ خانه یی نبرآمد صدای جود
در روزگار ما ز کریمان اثر نماند

رحمی به ساکنان گلستان که می کند
ای باغبان به مرغ چمن بال و پر نماند

گردون سفله بی هنران را رواج داد
از بس که اعتبار به صاحب هنر نماند

نگرفت خون ناحق پروانه شمع را
فیضی به گریه شب و آه سحر نماند

رفتند سیدا به صد افسوس اهل جاه
بر سر از این کلاه به جز دردسر نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.