هوش مصنوعی: این شعر از نابودی اعتماد، وفاداری، و گرمی روابط انسانی در جامعه سخن می‌گوید. شاعر از بین رفتن ارزش‌های اخلاقی، سردی روابط، و تبدیل محبت به دشمنی و طمع گلایه می‌کند. تصاویری مانند خزان گلستان، مرغان خورنده استخوان خود، و مردم بیگانه با یکدیگر، نشان‌دهنده وضعیت تلخ و ناامیدکننده جامعه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق اجتماعی و انتقادی است که درک آن نیاز به تجربه و شناخت کافی از روابط انسانی دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند 'مرغان در آشیانه خورند استخوان خویش' ممکن است برای مخاطبان جوان تر سنگین یا ناراحت‌کننده باشد.

شمارهٔ ۲۹۴

با یار و دوست شیوه عهد و وفا نماند
بر برگ کاه رابطه کهربا نماند

مردم به هم کنند چو بیگانگان سلوک
در چشم هیچ کس نگه آشنا نماند

مرغان در آشیانه خورند استخوان خویش
امروز روزیی ز برای هما نماند

بستند اهل جاه در خانهای خود
در کوچه های شهر صدای گدا نماند

سنگین دلان شدند ز اهل طمع خلاص
جذبی که بود در دل آهن ربا نماند

نشکفته غنچه ها به گلستان خزان شدند
دل گرمی که بود به باد صبا نماند

کردند جا بدیده مردم غبارها
در چشم هیچ کس اثر از توتیا نماند

در خیرگاه حاتم طی نیست پشه یی
بر باد رفت و هیچ کسی را بجا نماند

مطرب ز پا فتاد و به آخر رسید بزم
آهنگ ها دگر شد و در نی نوا نماند

رنگین کنند خلق کف از خون یکدگر
امروز اعتبار به رنگ حنا نماند

از شمع انجمن دل پروانه سرد شد
از بس که اعتبار به عهد و وفا نماند

این بار سیدا به خدا تکیه می کنم
در روزگار بس که مرا متکا نماند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.