۱۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۷

نگاهم بی رخش گردید اشک و غنچه گل شد
ز چشمم خار مژگانها پرید و بال بلبل شد

به یاد روی او رفتم به باغ و ناله ها کردم
فغانم شد نسیم صبح و آهم نکهت گل شد

نکرد آن بی ترحم جانب من گوشه چشمی
دریغا تندخوئی های او صرف تغافل شد

به گلشن رفته امشب آن مزلف را دعا کردم
خط او برگ ریحان گشت خالش تخم سنبل شد

حدیث تیره روزی ها بر نقش آنقدر گفتم
که دود شمع امشب بر سر پروانه کاکل شد

به پا زنجیر رفتم بر طواف تربت مجنون
ز اشکم لاله گل کرد و بیابان پر ز سنبل شد

ز درهای کریمان ناامید از بس که برگشتم
به دستم کاسه درویزه گر جام توکل شد

صدای سیدا از همدمان بیرون نمی آید
نسیم از بوستان رفت و چمن خالی ز بلبل شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.