۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۲

خط برآوردی و بر جا سرو چالاکت هنوز
می خورد خون مرا مژگان بی باکت هنوز

می زند خورشید را صبح بناگوشت به خاک
آسمان حیران رخسار عرقناکت هنوز

گر چه خوبان را کند سودای خط بی عقل و هوش
آفرین می خیزد از هر سو به ادراکت هنوز

می کشد ما را به خود گرم آشنائی های تو
در پی دل می رود زلف هوسناکت هنوز

کی توانم چون قبا سرو تو را در بر کشید
دست من دور است از پیراهن چاکت هنوز

می شود هر صبحدم دستار زاهد در سماع
در تمنای طواف دامن پاکت هنوز

سیدا با او نمی خواهی کسی را همنشین
با جوانان هست این پیرانه امساکت هنوز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.