هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شوق خود به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چگونه از شرم و عشق، بارها به سوی او میرود و باز میگردد. او از درد و رنج عشق و زخمهای آن میگوید و اعلام میکند که حتی اگر کعبهای جز کوی معشوق وجود داشته باشد، از آن ناامید است. شاعر خود را همچون پروانهای میداند که دور شمع عشق میگردد و شبها تا سحر به زاری و عشقورزی میپردازد. او به زخمهای معشوق عادت کرده و نمیخواهد از آن دور شود.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عشق، رنج و شیدایی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل ۲۸۵
چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد
که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم
دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی
به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم
اگر جز کعبهٔ کوی تو باشد قبله گاه من
الاهی ناامید از سجدهٔ آن خاک در گردم
نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه
که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم
به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد
که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم
به زخم خنجر بیداد او خو کردهام وحشی
نمیخواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم
به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم
من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد
که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم
دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی
به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم
اگر جز کعبهٔ کوی تو باشد قبله گاه من
الاهی ناامید از سجدهٔ آن خاک در گردم
نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه
که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم
به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد
که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم
به زخم خنجر بیداد او خو کردهام وحشی
نمیخواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.