۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۵

اشکیم تازه شور ز زمزم کشیده ایم
زخمیم کهنه دست ز مرهم کشیده ایم

بر هر دری که در طلب آب رفته ایم
چندان نشسته ایم ز خود نم کشیده ایم

بر بوریای خانه خود نقش بسته ایم
پای از بساط مردم عالم کشیده ایم

روشن چراغ خویش ز مهتاب کرده ایم
منت ز شمع پرتو کس کم کشیده ایم

از بی کسی به خانه آئینه رفته ایم
از عکس خویش صورت آدم کشیده ایم

دست طمع ز خوان کریمان بریده ایم
دامن ز خار وادی حاتم کشیده ایم

در باغ روزگار تماشا نکرده ایم
میل حسد بدیده شبنم کشیده ایم

ما کعبه را به آبله پای رفته ایم
ساغر تهی ز چشمه زمزم کشیده ایم

ای سیدا چو غنچه سر خویش عمرهاست
در آستین پیرهن غم کشیده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.