۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲

خشک است ز بی مهریی ایام دماغم
در آرزوی روغن آبست چراغم

زخم جگرم کرده بناصور ارادت
ای دست مروت منه انگشت به داغم

ریزند اگر در چمنم آب زمرد
چون برگ خزان دیده دمد سبز دماغم

از آبله ام چشمه خون سر هر خار
انگشت نما گشت ره از پای سراغم

رفتم به تماشای چمن همره سید
از آتش رخساره گل سوخت دماغم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.