۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

تا به سودای تو از خانه به بازار شدیم
هر کجا درد و غمی بود خریدار شدیم

در پی نفس و هوا بیهوده گردی کردیم
این زمان در پی آن یار وفادار شدیم

بلبل ما به دل بیضه تمنای تو داشت
بال پرواز گشادیم و گرفتار شدیم

بر رخ ما در گلزار تماشا بستند
سعی ها ساخته خار سر دیوار شدیم

هر رگ تن ز گرانجانی ما سستی کرد
دل ز اندیشه تهی کرده سبکبار شدیم

پای پر آبله را چشمه چو زمزم کردیم
در ره کعبه دل قافله سالار شدیم

سیدا همچو مه مصر عزیزی رو داد
گر چه در چشم حسودان جهان خوار شدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.