۳۴۷ بار خوانده شده

غزل ۲۹۷

چون طفل اشک پرده در راز نیستم
از من مپوش راز که غماز نیستم

در انتظار اینکه مگر خواندم شبی
یک شب نشد که گوش بر آواز نیستم

بیخود مرا حکایت او چیست بر زبان
گر در خیال آن بت طناز نیستم

در بزم عشق نرد مرادی نمی‌زدم
زانرو که چون رقیب دغاباز نیستم

گر ترک خانمان نکنم از برای تو
وحشی رند خانه برانداز نیستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.