هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دوری و نبود محبت از سوی معشوق شکایت میکند. او از این که در مجلسی معشوق را در کنار دیگران میبیند، رنج میبرد و آرزو میکند که اگر بیمار بود و معشوق بر بالینش حاضر میشد. شاعر از بیتوجهی معشوق گلایه کرده و آرزو میکند که معشوق به او لطفی کند تا بتواند بیشتر او را ببیند. در نهایت، شاعر از آتش دل و رنج عشق سخن میگوید و تعجب میکند که چگونه مانند شمع تا صبح زنده مانده است.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عاطفی عمیق و احساسات پیچیدهای مانند درد دوری و رنج عشق است که درک آنها نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم شعری ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل ۲۹۸
در آن مجلس که او را همدم اغیار میدیدم
اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم
چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم
که او را بر سر بالین خود یکبار میدیدم
به من لطفی نداری ورنه میکردی سد آزارم
که میماندم بسی تا من ترا بسیار میدیدم
به مجلس کاش از من غیر میشد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار میدیدم
عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار میدیدم
اگر خود را نمیکشتم بسی آزار میدیدم
چه بودی گر من بیمار چندان زنده میبودم
که او را بر سر بالین خود یکبار میدیدم
به من لطفی نداری ورنه میکردی سد آزارم
که میماندم بسی تا من ترا بسیار میدیدم
به مجلس کاش از من غیر میشد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار میدیدم
عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار میدیدم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۲۹۷
گوهر بعدی:غزل ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.