۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۰

شد موسم خزان به گل و غنچه ناز کو
با جبهه شکسته بلبل نیاز کو

دست تهی ز خانه برآمد چو سبزه شیخ
آزاده را چو سرو زبان دراز کو

بلبل ز باغ رفت و زغن گشت جانشین
در گوش ساکنان چمن امتیاز کو

آهو به یک نظر دل مجنون کباب کرد
در چشم دلبران جانگداز کو

شبنم ز روی بستر گل گشت ناپدید
چشمی که خفته بود به بالین ناز کو

درهای خیرگاه بوبستند اهل جاه
ای چرخ سفله حاتم مسکین نواز کو

مرغان بیضه سر به ثریا کشیده اند
بر دست حادثات فلک شاهباز کو

زلفی که دل به سلسله او حقیر بود
می کرد پا به جانب مهمان دراز کو

ای دل بیا که مسجد و میخانه شد خراب
با میکشان نیاز و به زاهد نماز کو

ای سیدا مجوی دوا از طبیب شهر
ما را به جز خدای جهان چاره ساز کو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.