هوش مصنوعی: این شعر بهار و زیبایی‌های طبیعت را توصیف می‌کند، اما با لحنی حسرت‌آمیز از نبودن برخی عناصر طبیعی مانند گل‌ها، مرغان، و نواهای خوش می‌پرسد. همچنین، از باغبان و طبیب سوال می‌شود که چرا حضور ندارند یا چرا درمانی برای دردها نیست. در نهایت، شاعر به ناپایداری شادی در جهان اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و واژگان پیچیده‌تر، آن را برای مخاطبان با سن بالاتر مناسب می‌سازد.

شمارهٔ ۴۹۱

آمد بهار و رونق گلهای باغ کو
بر سبزه ها طراوت و بر لاله داغ کو

مرغان کشیده اند سر خود به زیر بال
بر سیر باغ بلبل ما را دماغ کو

از قمریان به گوش صدایی نمی رسد
فریاد عندلیب و نواهای زاغ کو

ای باغبان چرا به چمن پا نمی نهی
خاری که بود بر سر دیوار باغ کو

جز یک نفس نشاط جهان را مدار نیست
پروانه رفت صبح دمید و چراغ کو

ای گلفروش غنچه صفت گشته یی خموش
گل کرد زخم خار و زبان سراغ کو

بیهوده سیدا چه کشی منت از طبیب
امروز مرهمی که خورد خون داغ کو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.