۱۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۵

چهره افروخته از باده ناب آمده‌ای
بهر پرسیدن دل‌های کباب آمده‌ای

در دل ای توبه‌شکن قصد هلاکم داری
بر کمر تیغ به کف جام شراب آمده‌ای

دوش در کلبه‌ام آتش زده رفتی چون برق
باز از بهر چه ای خانه‌خراب آمده‌ای

ای بهار چمن‌آرا چه شنیدی از من
عرق‌آلوده چو شبنم به شتاب آمده‌ای

می‌رسی از سفر و خط مبارک داری
جان فدایت که رسولی به کتاب آمده‌ای

می‌رود هر طرف از شوق چو موج آغوشم
تا تو ای سرو روان از لب آب آمده‌ای

سیدا تازه دماغ است ز استقبالت
بس که چون شیشه لبالب ز گلاب آمده‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.