هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از جدایی از گلستان و دوری از عشق و زیبایی سخن میگوید. او خود را مانند عندلیبی بیبرگ و نوا توصیف میکند که از نشو و نما بازمانده و در غم و اندوه فرو رفته است. شاعر از تلاشهای بیثمر برای پرواز و رسیدن به آرزوهایش میگوید و اظهار میکند که در زنجیر غم اسیر شده و امیدی به رهایی ندارد. او از سوختن در آتش عشق و تلاش برای یافتن معجزهای برای نجات خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. مفاهیمی مانند غم، ناامیدی، و تلاش برای یافتن معجزه ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین و نامفهوم باشد.
غزل ۳۰۴
مدتی شد کز گلستانی جدا افتادهام
عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام
نوبهاری میدماند از خاک من گل وان گذشت
گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بستهبال
کردهام آهنگ پرواز و بجا افتادهام
گر نمیپویم ره دیدار عذرم ظاهر است
بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتادهام
نه گمان رستگی دارم نه امید خلاص
سخت در تشویش و محکم در بلا افتادهام
مایهٔ هستی تمامی سوختم بر یاد وصل
مفلسم وحشی به فکر کیمیا افتادهام
عندلیبم سخت بی برگ و نوا افتادهام
نوبهاری میدماند از خاک من گل وان گذشت
گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
در هوای گلشنی سد ره چو مرغ بستهبال
کردهام آهنگ پرواز و بجا افتادهام
گر نمیپویم ره دیدار عذرم ظاهر است
بسکه در زنجیر غم ماندم ز پا افتادهام
نه گمان رستگی دارم نه امید خلاص
سخت در تشویش و محکم در بلا افتادهام
مایهٔ هستی تمامی سوختم بر یاد وصل
مفلسم وحشی به فکر کیمیا افتادهام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۰۳
گوهر بعدی:غزل ۳۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.