هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌هایی که عشق و معشوق بر او تحمیل کرده‌اند شکایت می‌کند. او از بی‌وفایی، جفا و ستم معشوق گله می‌کند و احساس می‌کند که پس از دادن همه چیز به معشوق، تنها رنج و اندوه برایش باقی مانده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا و رنج نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۴۰

چه کرده ام که مرا همدم بلا کردی
به درد و محنت ایام مبتلا کردی

چنین که رسم تو بیگانه مشربی بودست
چرا ز روز ازل با خود آشنا کردی

به چشم اهل نظر همچو سرمه جایم بود
مرا به خاک برابر چو توتیا کردی

جبین من به کف پای تو حنا می بست
شکسته رنگتر از نقش بوریا کردی

ز انتظار تو در دیده ام نظاره نماند
بیا که چشم مرا کاسه گدا کردی

نشان تیر نگاه تو کرده ام خود را
به غیر من نظر انداختی خطا کردی

سرم بریدی و آویختی چه ظلم است این
دلم ربودی و آتش زدی رها کردی

کرم نمودی و دستم شکستی و بستی
وفا نمودی و بندم ز پا جدا کردی

جفا و جور ستم در جهان همین باشد
از آنچه بود تو بر جان سیدا کردی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.