۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۰

چرا به کلبه ام مهربان نمی آیی
به دستگیری این ناتوان نمی آیی

در انتظار تو چشمم شدست خانه نشین
قدم نهاده تو ای میهمان نمی آیی

گشاده شب همه شب همچو هاله آغوشم
به سویم ای مه نامهربان نمی آیی

پریده از غم تو همچو کهربا رنگم
تو ای بهار به سیر خزان نمی آیی

چو سیدا به رهت چشم روز و شب دارم
چو بوی گل ز نظرها نهان نمی آیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.