هوش مصنوعی:
این شعر با استفاده از تصاویر طبیعت و استعارههای زیبا، به مفاهیم عمیقی مانند مرگ، گذر زمان، اهمیت تلاش و بیداری معنوی میپردازد. شاعر با اشاره به مرگ خمگشته (انسان فرسوده)، گذر عمر مانند باد، و ضرورت استفاده از فرصتهای زندگی، مخاطب را به تفکر و اقدام فرا میخواند. همچنین، انتقادی از تنبلی و غرور انسان دارد و او را به پاکسازی درون و تلاش برای تعالی دعوت میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، مانند مرگ، گذر زمان و مسئولیتهای اخلاقی، برای درک و تجربه نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۵۲
قامت خمگشته را مرگ خبر میکند
محمل گل را خزان زیر و زبر میکند
همچو جرس مرغ دل زمزمه سر میکند
قافلهسالار ما عزم سفر میکند
قافله شب گذشت صبح اثر میکند
دوش به گلشن مرا ذوق تماشا کشید
رفتم و کردم به شوق تکیه به نخل امید
شبنم بیدست و پا داد مرا این نوید
هرکه شبی راه رفت صبح به منزل رسید
هرکه شبی خواب کرد خاک به سر میکند
نیست تو را ذرهای شمع صفت تاب و تب
هست به پهلوی تو بستر عیش و طرب
در ته سر مانده یی بالش پر روز و شب
خفته چنین بیادب شرم نداری عجب
خالق پروردگار با تو نظر میکند
ای که تو در چشم خود گوهر ارزندهای
نی به کسی چاکری نی به خدا بندهای
کی تو در این روزگار باقی و پایندهای
وقت غنیمت شمار گر نفسی زندهای
عمر به مانند باد از تو گذر میکند
از دلت ای سیدا نقش جهان را تراش
ناخن الماس جو سینه خود را تراش
چند کنی از غرور تکیه به جوش معاش
خود چو بدین عقل و هوش کم ز فروغی مباش
ناله و فریاد بین وقت سحر میکند
محمل گل را خزان زیر و زبر میکند
همچو جرس مرغ دل زمزمه سر میکند
قافلهسالار ما عزم سفر میکند
قافله شب گذشت صبح اثر میکند
دوش به گلشن مرا ذوق تماشا کشید
رفتم و کردم به شوق تکیه به نخل امید
شبنم بیدست و پا داد مرا این نوید
هرکه شبی راه رفت صبح به منزل رسید
هرکه شبی خواب کرد خاک به سر میکند
نیست تو را ذرهای شمع صفت تاب و تب
هست به پهلوی تو بستر عیش و طرب
در ته سر مانده یی بالش پر روز و شب
خفته چنین بیادب شرم نداری عجب
خالق پروردگار با تو نظر میکند
ای که تو در چشم خود گوهر ارزندهای
نی به کسی چاکری نی به خدا بندهای
کی تو در این روزگار باقی و پایندهای
وقت غنیمت شمار گر نفسی زندهای
عمر به مانند باد از تو گذر میکند
از دلت ای سیدا نقش جهان را تراش
ناخن الماس جو سینه خود را تراش
چند کنی از غرور تکیه به جوش معاش
خود چو بدین عقل و هوش کم ز فروغی مباش
ناله و فریاد بین وقت سحر میکند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: مسمط
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.